به گزارش ندای تفرش؛ گاهی وقتها جرقهای در زندگی انسان، موجب متحول شدن میشود و عاقبت او را ختم بخیر میکند. همین جرقه در زندگی شهید مدافع حرم «مجید قربانخانی» اتفاق افتاد. روایت تحول این شهید را که برگرفته از کتاب «مجید بربری» است بخوانید.
هشت روز مانده به اربعین سال ۹۳ ساعت ۱۱ شب بود که مجید سراسیمه آمد خانه و گفت: «وسایلم را جمع کنید که عازم کربلا هستم.» گفتم: «زودتر میگفتی که به چند تا از فامیل و آشنا خبر میدادیم.»
عجله داشت و رفقایش داخل ماشین منتظرش بودند. چه رفقایی و چه سفر اربعینی! تا برسند مرز مهران، صدای آهنگ و بگو بخندشان بلند بود؛ گویا کارناوال شادی راه انداخته بودند.
مجید اولین بار که رفت داخل حرم حضرت علی (ع) کمی تغییر کرد و کمحرف شد. هر بار هم که میرفت حرم، دیر برمیگشت؛ آنهم با چشمهای قرمز. رفقا مانده بودند که این خود مجید است یا نقش بازی جدیدش. پیادهروی که شروع شد، مجید غرق در خودش بود. نه میگفت و نه میخندید. پایش که رسید بینالحرمین، از درون شکست. دیگر دست خودش نبود. ذکـر لبش یا حسین(ع) بود و مشغول اشک و نـاله.
وقتی میخواستند برگردند، به صمیمیترین دوستش گفت: «توی این چند روز از امام حسین (ع) خواستم آدمم کند. اگر آدمم کند دیگر هیچ چیز نمیخواهم.»
او حرّی دیگری از نوع مدافعان حرم شده بود که فاصله بین توبه و شهادتش ۱۳ ماه بیشتر نبود.