شهید حسن حیدری فرزند مرحوم ابراهیم، در ۱۳۴۷/۰۱/۰۱ در شهرستان تفرش چشم به جهان گشود. در ۷سالگی در مدرسهی مصطفی مشیری مشغول به تحصیل گشت و تحصیلات را تا اول راهنمایی در مدرسهی شهید چمران تفرش ادامه داد. او در نوجوانی و جوانی، شجاع و پر تلاش بود؛ به شرکت در کلاسهای مذهبی، مطالعه کتب مذهبی و اسلامی، نقاشی و هنرهای رزمی و ورزشهای کوهنوردی و فوتبال و سیر در طبیعت زیبا علاقهمند بود و در صنایع آهنگری و اسکلتسازی مهارت داشت. نردههای اطراف گلزار شهدای تفرش توسط ایشان نصب شده است. قابل ذکر است که ایشان ضمن همان کار، بر اثر حادثه به شدت زخمی شد. نسبت به امام(قدس سره شریف)، انقلاب و جنگ تحمیلی احساس تکلیف میکرد، میگفت: امام(قدس سره شریف) را دعا و تا پای جان از انقلاب او دفاع کنید و راه او را ادامه دهید. همهی توان خود را در خدمت به خلق خدا و میهن اسلامی بکار گیرید.
با همین هدف در جبهه حاضر شد و ۶ ماه بعنوان بسیجی داوطلب و سپس با نام پاسدار وظیفه در جبههها مشغول مبارزه با دشمن و دفاع از اسلام شد و سرانجام در روز ۱۳۶۶/۱۲/۲۸ در عملیات والفجر ۱۰ و در بمباران شیمیایی ناجوانمردانهی رژیم بعثی و ایادی ملعونش، در حلبچه به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای تفرش به خاک سپرده شد.
وصیت نامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام او که همه چیز با اوست، به نام او که رفتنم در دست اوست، به نام او که جانم در دست اوست و به نام او که احساسش میکنم، اما بیانش نمیتوانم بکنم.
بار خدایا این بندهی گناهکار را مورد قبول درگاهت قرار ده، بار خدایا این بنده ذلیل که هر روز و هر شب در گناه و عصیان و خطا و اشتباه است ببخش، بار خدایا این بنده بخاطر وفای به تو و بخاطر دینی که توسط پیامبرت(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به انسانها عرضه کردی و به جبهههای حق علیه باطل اعزام شد. حال خدایا از تو میخواهم من را با شهیدان کربلایت همراه سازی، بار خدایا اگر با ریخته شدن خون من، درخت اسلام پایدار و استوار میماند پس بریز خون من را ای خدا.
ای ملت شهید پرور بدانید که جبههها واقعاً دانشگاه است، دانشگاه انسانسازی، دانشگاه ابا عبداللهالحسین (علیهم السلام) که هر کس به آن دل ببندد، هرگز از آن دست نخواهد کشید. باری ای ملت غیور، حالا که من وصیتم را مینویسم تمام برادران مشغول نوشتن وصیت خود هستند. با چنان شور و شوق و با چنان شادی خود را آماده میسازند تا به مهمانی اباعبدالله الحسین(علیهم السلام) بروند. باری اسلام به خون چنین جوانانی زنده است و ما آنچنان قوی، محکم و استوار میجنگیم و ضربه به دشمن وارد میسازیم و فتح پیروزی بدست میآوریم. به کمک خداوند که ناممان را در تاریخ ثبت کنند که دیگر هیچ متجاوزی فکر تجاوز به سرزمین ما و دین ما به سرش نزند که امام علی(علیهم السلام) فرمود: باید بجنگید تا مجد و عظمت را برای فرزندانتان بجای بگذارید.
سخنی با پدر و مادر:
پدر و مادرم مرا حلال کنید من شما را خیلی اذیت کردم از همان روز اول جز اذیت و آزار چیز دیگری برای شما نداشتهام. باری پدر و مادرم اگر من را نبخشید من در آن دنیا رو سیاه درگاه باری تعالی خواهم شد. راهی که ما رفتیم، راه اباعبداللهالحسین(علیهم السلام) است. مادر و پدرم اگر من کشته شدم به آرزویم رسیدهام. گریه کردن برای من چه فایدهای دارد؟ مگر جان جوانان دیگر رزمنده با جان من چه فرقی دارد.
پدر و مادرم خون جوانانی که ریخته میشود در مقایسه با خون من خیلی با ارزشتر است پس هیچ وقت برای من گریه نکنید. اگر هم گریه کردید برای اباعبداللهالحسین(علیهم السلام) و ۷۲ تن از یارانش گریه کنید.
پدر و مادرم علاوه بر اینکه از شما میخواهم مرا حلال کنید سه خواهش دیگر نیز از شما دارم:
اول اینکه در هر شب جمعه بر سر قبرم دعای کمیل خوانده شود. دوم خواهش اینست که در دعاهایتان من را از یاد نبرید و از خدا طلب آمرزش و عفو برای من بخواهید و سوم اینکه از تمام دوستان و آشنایان و فامیلهایم حلالیت من را بخواهید و شما را به صبر و تقوی و استواری میخوانم که تنها راه پیروزی ما مسلمانان صبر و استقامت در برابر مشکلات است و امام(قدس سره شریف) و رزمندگان را دعا کنید.
ما سالک راهیم، رَهِ سرخ حسین(علیهم السلام)
از نسل دلاوران بَدریم و حُنین
پوشیده کفن جمله به صف اِستادیم
تا آنکه چه فرمایدمان پیر خمین
جهاد در راه خداست که جز مسلمانان برجسته به آن نرسند. رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره شریف) را نگهدار.
والسلام علیکم
۱۳۶۶/۱۱/۱۲
شادی ارواح طیبهی شهدا و امام شهدا صلوات