به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ندای تفرش؛ سیاوش منظوری فعال رسانهای در یادداشتی نسبت به اهانت فردوسی نوشت: سرزمین کهن ایران از دیرباز با افراد شاخص و نامدار خود در تاریخ جهان خوش درخشیده است. هر ملتی دارای خوب و بد بوده و در میان بدها، عدهای هستند که افتخار و پیشرفت زندگی خود را در توهین و جسارت به بزرگان ملتها میبینند.
امروزه با رشد و توسعه تکنولوژی و دسترسی راحتتر افراد به رسانهها، هر کسی میتواند افکار و سخنان خود را به چهارگوشه دهکده جهانی مخابره کند. همین قابلیت باعث شده تا مقوله شهرت بیش از پیش برای افراد میسر باشد و جوازی گردد برای عدهای معلوم الحال تا هر کار و رفتاری را انجام دهند. وقتی به شخصیت بزرگ و روح بلند مرتبه حکیم ابوالقاسم فردوسی به اسم طنز و استند آپ ولی با مضمون لودگی و دنائت توهین میشود، نباید از هر ایرانی مسلمان انتظار داشت سکوت و خویشتن داری کند و بر روی این مسأله فرهنگ ایرانی-اسلامی چشم ببندد.
سکوت در مقابل این گروه دور افتاده از جرگه ادب و فرهنگ باعث پررویی بیشتر و افزایش تعداد این حیوانات انساننما میشود.
تولد ادبیات فارسی از نیمه قرن سوم هجری شروع بوده و در ابتدای قرن ۴ هجری، ایران اسلامی شاهد بروز و ظهور حکیم رودکی سمرقندی «پدر شعر فارسی» و حکیم ابوالقاسم فردوسی «پدر فرهنگ فارسی» است. فردوسی با سرودن شاهنامه لطف بزرگی به زبان فارسی نمود که شعرای بعد از او از ناصر خسرو قبادیانی تا شعرا و نویسنگان جریان پست مدرنیسم ادبیات معاصر نام حکیم طوس را با عزت و احترام به روح آن بزرگوار به کار میبرند. برای اثبات این ادعا کافیست به ابیاتی که شاعران نامی همچون سعدی و مولوی در وصف فردوسی سرودهاند، رجوع نماییم. حکیم فردوسی حتی در تقابل ادبیات ایران با ادبیات شرق و غرب عالم پرچمدار بوده و باعث سرافرازی ملت ایران شده است.
زمانیکه ادبیات غرب به ایران رسید و عدهای روشنفکرنمای غرب پرست در میان سبکهای لیریک، اپیک و دراماتیک با دهان باز میچرخیدند و تمدن و عشق و حکمت را در میان آن آثار جستجو میکردند. عدهای از شعرای نامی که در میان آنها فردوسی بزرگ هم قرار داشت، مانع از سرشکستگی و یأس ملت ایران شدند. در مواجه با سبک لیریک شعرای تغزلی-بزمی ایران سینه سپر کردند، در مقابله با سبک دراماتیک شعرا و نویسندگان تمثیلی-نمایشی صاحب نام ایستادند و در نهایت در برابر سبک اپیک یکهتاز و بنیانگذار اشعار حماسی-رزمی حکیم ابوالقاسم فردوسی به تنهایی میداندار این تقابل ادبیات فارسی با ادبیات غربی گشت. زمانیکه غربیان به ایلیاد و ادیسه هومر میبالیدند و بقیه ملتها را تحقیر میکردند، شاهنامه فردوسی از دل کتابخانه محمود غزنوی بیرون آمد و باعث شد غربیان سر تعظیم در مقابل ظرافتهای ادبی و هنری آن فرود بیاورند.
شاهنامه چه از نظر کمیت و چه از نظر کیفیت بزرگترین اثر ادبی فارسی است و فردوسی را در کنار مولانا، سعدی و حافظ قرار داده تا این چهار تن ارکان اصلی زبان و ادبیات فارسی به شمار روند.
شاهنامه در وهله اول حافظ و نگهبان تاریخ ایران باستان است، چراکه اگر فردوسی این داستانها را به نظم ننوشته بود، این روایات در سیل حوادث طبیعی و بشری به دست فراموشی سپرده میشد و جامعه امروز ایران با یک خلاء بسیار بزرگ در تاریخ خود مواجه میگردید. عدهای خرده میگیرند که داستانهای شاهنامه به افسانه نزدیک هستند تا مسائل منطقی امروزی، اما کدام اسطوره یونانی و خدایان رومی در چهارچوب منطق قرار میگیرند؟ فردوسی با سرودن شاهنامه تاریخ شفاهی ایران باستان را به نحوی در دل و نفوس مردم حک کرد، که در طوفان مسائل و اتفاقات ناگوار، هر ایرانی بداند از نوادگان رستم، کاوه، منوچهر، سیاوش و گردآفرین است و نباید دچار تزلزل و ناامیدی شده و تن به هر ذلت و خفتی بدهد.
در وهله دوم شاهنامه یک پندنامه است که از مردم عادی تا سردمداران مملکت را به راه و روش درست و استفاده از عقل و دانش توصیه مینماید. وقتی حکیم ابوالقاسم فردوسی «به نام خداوند جان و خرد» سخن آغاز میکند و به فرمانروایان میگوید «چو خسرو شدی بندگی را بکوش» و به مردم کوچه و بازار پند میدهد که «ز بد گردد اندر جهان نام بد» آیا رواست که مورد هجو و استهزا قرار گیرد؟ البته فردوسی در بیان احساسات و عواطف بشری پیش قدم بوده و کسی نمیتواند منکر هنر او در وصف داستان عاشقانه زال و رودابه شود. در باب فضیلت و فلسفه فردوسی معترف و معترض به خویش است که «جهان سر به سر حکمت و عبرت است / چرا بهره ما همه غفلت است». حال این شرط انصاف و عدالت نیست که عدهای جاهل مسلک و دلقک مآب به آن حکیم خرده گرفته و در قالب لودگی و پستی به آن شخصیت بزرگ هتاکی کنند.
در وهله سوم باید فردوسی را مظهر تام و تمام یک مسلمان ایرانی کامل با خطوط قرمز ایران پرستی و ایران خواهی در حد اعلا دانست. او در اثرش از سیاه روزی دشمنان ایران شادی نمیکند، قوم و طایفهای را به باد استهزا و تحقیر نمیگیرد، حب و بغض او در اتفاقات تحت تأثیر مسائل مالی نیست و در نهایت نوع بشر را به طور کلی دوست دارد. قهرمانان او از یک منطقه از ایران بلند شده و در قیام خود نه برای قوم خویش بلکه برای تمامی افراد درون مرزهای ایران زمین سعی و کوشش میکنند. او داستانهای مردم را سینه به سینه از اسلاف به اخلاف رسانیده و در این حرکت فرهنگی از زمان باستان تا به امروز حافظ و نگهبان زبان، نوشتار و هویت ملی ایرانیان بوده است. اما به چه دلیلی این حکیم بزرگ آماج تیرهای نابخردان و جاهلان به امور قرار گرفته است؟
در پاسخ باید اذعان داشت که امروزه در زندگی آمیخته با رسانه نباید انتظار داشت همه با فرهنگ و ادب باشند. رسانهها و شبکههای اجتماعی علاوه بر تسهیل ارتباطات میان مردم، تبدیل به بستری برای ترویج بی بند و باری عدهای قلیل شدهاند. خیلی از مردم میتوانند امروز افراد معروفی را مثال بزنند که در نگاه آن سلبریتیها برق انسانیت و در مرام و منش ایشان ردی از فرهنگ دیده نمیشود. این افراد معروف میتوانند با سواد باشند ولی با فرهنگ بودن آنها چیزی خارج از دسترس آموزش همگانی توسط دولتها است. در واقع سواد مواد خام فرهنگ است و همانگونه که با آجر و سیمان خانه میسازند، باید با استفاده از سواد آموخته شده مسائل فرهنگی توسط خود فرد به کار بسته شود.
فرهنگ همانند اقتصاد و سیاست هم در سطح فردی، هم ملی و هم جهانی از موضوعاتی است که نمیتوان به راحتی از آن عبور نمود. اگر صلح و سعادت آینده جهان از یک طرف به اقتصاد گره خورده، از طرف دیگر به فرهنگ متکی خواهد بود. وقتی برای یک کمدین معلوم الحال لایک و فالوور اهمیت پیدا میکند، نباید انتظار داشت که او در رسانهها رفتار معقولی را از خود بروز بدهد. او با حرص لایک بیشتر و با ژستی روشنفکرنما و مقولاتی همچون تعلیق سازی خود را محق میداند که دهان به هتاکی باز کند. برای اصلاح چنین رفتار ناهنجاری در جامعه لازم است جلوی این جریان در کشور به طور کامل ایستادگی شود. چراکه عدم واکنش صحیح باعث میشود اینگونه رفتارها به صورت تصاعدی و در رابطه با همه چیز تسریع یابد.