به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «ندای تفرش»؛ سیاوش منظوری فعال رسانهای در یادداشتی نوشت: با وجود بد عهدی آشکار آمریکا و اروپا در مذاکره با ایران اسلامی، هنوز عدهای معتقدند که راه سعادت ملت ایران به مذاکره با ترامپ گره خورده است. گویی راه رسیدن به راه حل تمامی مشکلات به مذاکرات ختم میشود و خورشید بخت و اقبال این نوبت از غرب طلوع میکند.
اگر حرف و امضای اروپائیان و آمریکاییها را تضمین بدانیم ولی سابقه تاریخی آنها را نادیده بگیریم، دچار تضاد در یکی از اصولیترین قواعد دنیای سیاست بین الملل خواهیم شد. وقتی انسانها بر سر مسائلی مانند خواستگار دخترشان تحقیقات محلی را با کیفیت و کمیت بسیار بالا انجام میدهند یا ارگانها برای استخدام کارمند جدید از چندین مرجع استعلام میگیرند، عقلانی نیست که برای منافع و دستاوردهای ملی این حساسیت وجود نداشته باشد.
امروز برای انجام مذاکره مستقیم، نسبت امنیت و مردم را هدف قرار دادهاند و با اولویت سازی رفاه در مقابل امنیت به دنبال دوگانهسازیهای جدید برای دولت هستند. حال این دوگانهسازیها در مقابل کدام کشورها دارند شکلدهی میشوند؟ در پاسخ باید گفت اروپا و آمریکا که هر کدام از آنها سابقه طولانی در استعمار و استثمار بقیه ملتهای جهان دارند.
همین آمریکا که خیلیها رئیس جمهور فعلی آن ترامپ را یک کاسب میدانند و بر این باورند که میشود با او چک و چانه زده و به قراردادی بهتر از قراردادهای قبلی رسید، باید گوشزد کنیم که ترامپ نماینده تام الاختیار آمریکا نیست و آمریکا فقط در ترامپ خلاصه نمیشود.
وقتی ترامپ اسم وزارت دفاع این کشور را به وزارت جنگ تغییر داد و هیچ اعتراض رسمی یا غیر رسمی از دموکراتها و جمهوریخواهان صادر نشد، انسان عاقل باید بفهمد که آمریکا با منطق زور بیشتر سنخیت دارد و گفتمان و مذاکره را تا جایی که امتیاز بگیرد، قبول دارد.
برای روشنتر شدن موضوع به بررسی تاریخ ۲۵۰ ساله آمریکا باید بپردازیم. از زمان تشکیل آمریکا (از سال ۱۷۷۵ تا سال ۲۰۲۵) این کشور درگیر ۱۵ جنگ بزرگ و اساسی شده و در پایان هر کدام توانسته امتیازات ویژهای برای خود کسب کند. به عنوان نمونه با مکزیک وارد جنگ شد و در پایان با معاهده گودالوپ – ایدالگو توانست ایالتهایی همچون کالیفرنیا، نیومکزیکو و آریزونا را به خاک خود ضمیمه نماید.
بعد از جنگ داخلی و متحد کردن ایالتهای شمالی و جنوبی با اروپا بویژه اسپانیا وارد جنگ شد و در پایان آن مستعمراتی مثل پورتوریکو، گوام و نفوذی قابل توجه بر کوبا را بدست آورد. نقش و مشارکت آمریکا در دو جنگ جهانی واضح و مبرهن است.
جنگهای منطقه غرب آسیا همانند خلیج فارس، افغانستان و عراق به خوبی نشان دادند، که عاقبت تکیه بر آمریکا چیزی جز ویرانی و عقب افتادگی برای این ملتها نداشته است. حتی دخالت نظامی آمریکا در کشور سوریه به بهانه مبارزه با داعش چیزی جز تجزیه غیر رسمی خاک آن و غارت چندین ساله نفت را برای مردم سوری به ارمغان نیاورده است.
امروز همان آمریکای باجگیر در مقابل ایران اسلامی با قدمتی به اندازه تاریخ تمدن ایستاده و بی خبر از تفکرات اسلامی ملت، مطالباتی غیر منطقی و غیر عقلانی دارد. البته آمریکا تا این حد ساده لوح نیست و دلیل این رفتار را باید در جماعت غربزده خود باخته داخل ایران جستجو نمود.
دلیل این ادعا این است که وقتی ترامپ در دوره اول ریاست جمهوری بوسیله سایه جنگ توانست خیلی از خواستههای خود را بدست آورد، به این نتیجه رسید که میتواند سر هر مسأله و موضوعی همانند قابلیت دفاعی ایران اسلامی مذاکره کرده و با توسل به سایه جنگ به خواست خود برسد. البته این ویژگی منحصر به ترامپ جمهوریخواه نبوده بلکه بایدن دموکرات نیز حاضر نشد بدون گرفتن امتیازات ویژه و بیشتر از قبل به مذاکرات برگردد.
در پایان کلام باید گفت به جای تکیه به حرف و وعدههای غربیان که تا کنون دردی از دردهای کشور را دوا نکردهاند، باید توجه به ظرفیت داخلی کشور کنیم و با داشتن دیدگاه حل مسأله به کار و فعالیت بپردازیم.
اینکه ترامپ ملت جمهوری اسلامی ایران را بی دفاع میخواهد ریشه در خوش خیالی او دارد. ملت ایران اسلامی در دنیایی زندگی میکند که در آن آمریکا تسلیحات به رژیم صهیونیستی ارسال میکند و از طرف دیگر پیش نویس آتشبس ارائه میدهد تا شاید برنده جایزه صلح نوبل شود.
دوگانه رفاه و امنیت مسأله کوچکی نیست و نباید همانند غربگرایان دلخوش به این باشیم که قطر با کارزار بین المللی توانسته رژیم اشغالگر را وادار به عذرخواهی کند. فهم این موضوع برای این گروه کوتاه فکر بسیار سخت و ثقیل است، چراکه مشکل بزرگ که عدم وجود توان دفاع بومی و خاموش شدن سامانههای پاتریوت آمریکایی مستقر در قطر را نمیبینند، ولی تلفن عذرخواهی را نهایت تنبیه شدن رژیم اشغالگر میپندارند.
ملت بزرگ و شریف ایران میدانند که رشد و توسعه کشور از هر نظر زیر چتر امنیت و توان دفاعی آن کشور امکان پذیر است و لاغیر.
انتهای خبر/
