به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «ندای تفرش»؛ سیاوش منظوری فعال رسانه در یادداشتی به مناسبت اتفاقات سوریه نوشت: با توجه به حوادث منطقه غرب آسیا بویژه کشور سوریه، لازم است چشمها را بشوریم و جور دیگر مسائل را بنگریم. باید مسأله آزادی خوش آب و رنگ وعده داده شده بوسیله غربیها را بهتر وارسی کرد تا نقاط ضعف آن مشخص گردد.
بعد از سقوط دولت مرکزی بشار اسد و خیانت منفعلانه ارتش آن کشور به ملت سوریه حوادثی در جریان است که مشابه آن را میتوان در لیبی پس از قذافی، عراق بعد از صدام حسین، مصر پسا مبارک و تونس بدون بن علی مشاهده نمود. تمامی این کشورها با یک رویه خاص به سمت نابودی و فلاکت حرکت کردند.
لیبی، عراق، مصر، تونس، یمن و سوریه همه دارای یک دیکتاتور مستبد بودند، که بعد از یک دوره جنگ (چه داخلی و چه خارجی) تحت شدیدترین تحریمهای بلوک غرب و شرق قرار گرفتند. این تحریمها منجر به فروپاشی اقتصادی آن کشورها گشت و به خاطر کمبودهای مالی و بویژه نیازهای روانی کاذب حاصل از جنگ نرم رسانهای، مردم آن کشورها به دنبال یک ناجی غربی بودند.
این انتظار ناجی خارجی بهترین موقعیت برای حمله محور شرارت عبری، عربی و غربی بود. شدت و تنوع این حمله از بمباران وحشیانه لیبی تا رقص و آواز زنان سوری در خیابانهای دمشق متفاوت است.
اما بعد از سقوط دولتهای در حال توسعه، چه چیزی منتظر ملت و کشور در فردای آزادی است؟ آیا تمامی بازارهای مالی بر روی آنها میخندند و تحریمها به طور معجزه آسایی از بین میروند؟ حوادث و وقایع فردای آزادی همانند بسته سم مهلکی است که با روکشی از شکلات پوشیده شده است.
در همان ابتدای امر برای همه ملتها روند حوادث به قدری سریع و هولناک است که خیلی از مردم آن کشورها در حسرت داشتن امنیت و آرامش برای یک روز هستند. بلایی که در فردای آزادی غربی بر سر ملتها میآید مشابه همان ضرب المثلی است که میگویند «در جهنم اژدهایی است که مردم پناه به افعی شاخدار میبرند».
حال این اتفاقات ناگوار که باعث فلاکت یک ملت در قرن ۲۱ میشوند، چیست؟ وقتی یک دولت مرکزی سقوط میکند، نظامیان مرکز فرماندهی خود را از دست داده و ترک پست و موقعیت میکنند. در این حالت بانکها، مراکز نظامی و سازمانهای مهم کشوری بی دفاع شده و توسط عدهای غارت میگردند.
هر گروه و کشور ثالثی (هر همسایهای) میتواند متجاوزانه در خاک آن کشور پیشروی کرده تا هر شهری را برای خود مصادره نماید. زندانیان بدون توجه به سوابق و جرایم آزاد گشته و جوی خونی حاصل از انتقام گیریهای شخصی به راه میافتد. آن به اصطلاح ناجیان کشور دست به ترور هدفمند دانشمندان و نخبگان زده و گروهی از خواص را حذف مینمایند.
دلیل این کشتار و سرکوب خفه کردن صدای مخالف و آگاه کننده مردم عوام است. اگر ناجیان از یک گروه خاص باشند به ترویج و تبلیغ عقاید ضاله خود میپردازند. اما اگر از چندین گروه باشند، برای تصاحب قدرت بیشتر با هم به نزاع پرداخته و کشور را به باتلاق جنگ داخلی میکشانند. نتیجه جنگ داخلی بوجود آمدن گروههای خود مختار بوده که به چپاول مردمان هر منطقه میپردازند. این همان پدیدهای است که در سوریه در حال اتفاق افتادن است.
کلام آخر
اگر زیرساختهای اصلی و حیاتی نابود نشوند، توسط عدهای به انحصار گرفته شده و طبق رویکرد سرمایهداری میتوانند به هر قیمتی، به هر کسی و با هر دلیلی خدمات بفروشند.
اگر هم نتوانند آن زیرساختها را به مرحله بهره برداری مجدد برسانند، امکانات را ضبط نموده و با راکد گذاشتن آن تجهیزات باعث وخیم تر شدن شرایط مردم و تشدید تورم فردای آزادی می شوند.
در نهایت باید گفت وعده فردای آزادی غربی چیزی جز اسارت یک ملت آزاد در چنگال چند گروه معلوم الحال نیست. یک کشور آزاد تبدیل به زمین بازی و تمرین حکومت داری عدهای خشک مذهب متعصب میشود که در آن یک عقیده بقیه عقاید و ادیان را تکفیر کرده و علم و دانش در نظر آنان بی ارزش است.
فردای آزادی کشورهای غرب آسیا معادل یکی دو قرن پسروی در همه زمینهها است. حال در نظر یک فرد عاقل، اگر کشوری که مورد تهاجم قرار بگیرد، چند صد سال زمان نیاز دارد تا به موقعیتی مشابه موقعیت دیروز آزادی غربی برسد؟
انتهای خبر/