شهیدی که روز قربان در قربانگاهش به دیدار معشوق شتافت

شهید عبدالله مشهدی تفرشی همزمان با رزم زیر لب زمزمه صلوات را ترک نمی کرد

شهید عبدالله مشهدی تفرشی، فرزند محمد، در تاریخ ۱۳۳۷/۰۷/۰۴ در یک خانواده مذهبی و زحمتکش در تهران پا به عرصه وجود نهاد وی پس از دوران کودکی به تحصیل مشغول شد و در ضمن تحصیل در کار و کسب یاور پدر بود.

تحصیلات را تا پایان کلاس اول نظری ادامه داد که بنا به مشکلاتی ترک تحصیل کرد. در همین اوان که مصادف با اوج گیری مبارزات ملت قهرمان ایران به رهبری امام امت خمینی عزیز بود، در راهپیمایی ها، تظاهرات مردم شهید پرور تهران شرکت می نمود و پس از پیروزی انقلاب به خدمت سربازی اعزام شد.

پس از اتمام خدمت، همراه با خانواده به تفرش آمد و تا زمان شهات در کار تولیدی کشاورزی، دامداری و کسب به کمک پدر مشغول بود. در سال ۶۱ ازدواج نمود که ثمره این ازدواج دو فرزند پسر است به علت علاقه خاص به امام امت نام اولین فرزندش را روح الله نهاد.


شهید با توجه به مشغولیت زیاد در مجالس مذهبی – سیاسی – اجتماعی فعالانه شرکت می نمود و علاقه زیادی به مطالعه روزنامه و کتاب، برنامه های رادیو و تلویزیون داشت و نوارهای سخنرانی گوش می داد مسائل سیاسی و اجتماعی را به خوبی و تحلیل می کرد. به امام و روحانیت درخط امام عشق می روزید.

که این دلیل حضور فعالش در صحنه انقلاب بود. شهید تمام سعیش بر این بود که هر طریقی شده در دو جبهه حضور فعال داشته باشد.

در سال ۶۲ برای سه ماه به جبهه جنوب «پاسگاه زید» اعزام شد که با پسر عمویش شهید مجتبی مشهدی تفرشی همزرم بود. وی پس از بازگشت از جبهه به عضویت ستاد مقاومت بسیج مسجد جامع امام حسن عسگری(ع) (جامع ششناو) در آمد و در مأموریت های بسیج چون مراسم ها، مانورها، اردوها، انتخابات و… شرکت می کرد.

احساس مسئولیت عبدالله در مورد حفظ اسلام و انقلاب اسلامی در مقابل توطئه های اسکتبار جهانی خصوصا جنگ تحمیلی، روز به روز جدی تر می شد. تا اینکه دفاع از اسلام و جنگ را سرلوحه امور و مسئله اصلی زندگیش قرارداد. تا به این وسیله به ندای امام عزیزش لبیک گفته باشد.


شهید با توجه به مشکلات زیاد زندگی همسر و دو فرزندش را به خدا سپرد و با گفتن جمله من راهم را انتخاب کرده ام مجدداً رهسپار جبهه گردید.

روز قبل از اعزام و لحظه نزدیک به اعزام دائماً در کارهایش شتاب می کرد و حالاتش آنچنان بود که گویی از دنیا و متعلقاتش کاملا دل کنده بطور مثال جالبترین حالتش آن موقعی بود که عزمش جهت رفتن جبهه جزم شد و این موضوع را با خانواده در میان گذاشت چون از یک خانواده دو نفر تصمیم رفتن به جبهه گرفته بودند دو نفری با هم صحبت می کردند که هر دو صلاح نیست جبهه بروند، به وی پیشنهاد شد ایشان بماند سه ماه دیگر که هم رزمش برگشت آن موقع برود، که قبول نکرد.

پیشنهاد دوم جریان قرعه کشی بود که هر کس به نامش قرعه درآمد جبهه برود این بار شهید با حالتی فراموش شدنی گفت چه اسمم در بیاید چه در نیاید به جبهه می روم در نهایت هر دو باهم اعزام شدند.

همرزمش خاطرات بسیاری از شهید نقل می نمود. یک نمونه اش نذر ختم ۲۰۰ هزار صلوات بود که شهید همزمان با رزم زیر لب زمزمه صلوات را ترک نمی کرد.

تا اینکه در تاریخ ۱۳۶۵/۰۵/۲۱، منطقه عملیاتی کربلای ۱ «مهران»، بر اثر اصابت ترکش خمپاره، سنگر به خونش رنگین گردید. و در روز عید قربان اسماعیل تقدیم شده‌ی این خانواده به خداوند، با تشییع با شکوه امت شهید پرور به خاک سپرده شد.


عبدالله با شهادتش مردم محل را در اندوه و تأثر نشاند چرا که مظلومیت وی از یک طرف و برخورد گرم و مؤدبش از طرف دیگر باعث شده بود که در ذهن ها و قلبها جای داشته باشد.

براستی که خداوند خلقت زیبای شهادت را در مقابل مظلومیت خارج از وصف، عاشق بودن، اخلاق نیکو، و … به عبدالله ارزانی داشت.


یادش بر صفحه‌ی نورانیِ عرفان درخشان باد.

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفده + یازده =