خداوندا آن‌قدر مرا در عشقت بسوزانی که کاملاً همان باشم که تو می‌خواهی

در بخشی از وصیت نامه شهید مرادعلی صابری آمده است: از تو می‌خواهم که عشق چمران را در من تقویت کنی و آن‌قدر مرا در عشقت بسوزانی که کاملاً همان باشم که تو می‌خواهی.

شهید مرادعلی صابری، فرزند عباس، در تاریخ ۱۳۳۹/۱۱/۱۸ در روستای کهک تفرش پا به عرصه‌ی وجود گذاشت.

آنچنان که خاصیت روستا است، صفا و صداقت و پاک‌دامنی را به وی ارزانی داشت.

تحصیلات ابتدایی را در دبستان روستای زادگاهش و مقاطع راهنمایی و متوسطه را در مدرسه‌ی چمران و هنرستان فنی کاریابی تفرش سپری کرد.

در سال ۱۳۵۹ به خدمت مقدس سربازی اعزام و مدت دو سال در کوره‌ی جنگ، آبدیده شد. پس از پایان خدمت، در دبیرستان دکتر بهشتی منطقه ۹ تهران، به عنوان مربی طرح کادر مشغول خدمت شد.

در سال ۱۳۶۳ ازدواج کرد. اما روح بلند و آزاده‌اش، فقط در جبهه‌ها آرام می‌گرفت و عطش عشق به نظام و کشور در وجودش، تنها با رزم بی‌امان با ملحدین متجاوز فرو می‌نشست؛ به همین دلیل تا سال ۱۳۶۵ به عنوان بسیجی پایگاه مقداد تهران از سوی لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(قدس سره) متناوب به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل رفت و آمد داشت.


او در عملیات آزادسازی فکه زخمی شد و ترکش در جسمش جا خوش کرد و با وجود تشکیل پرونده‌ی پزشکی و ممنوعیت از رزم، از بستری شدن در بیمارستان امتناع کرد و گفت: تخت بیمارستان را باید کسانی اشغال کنند که شدت جراحتشان بیشتر از من است.

سرانجام در عملیات کربلای ۵، در تاریخ ۱۳۶۵/۱۱/۱۱، در غرب کانال پرورش ماهی – شلمچه عراق به درجه‌ی رفیع شهادت نائل آمد و بقایای پیکر مطهرش پس از ۸ سال، به زادگاهش منتقل و به خاک سپرده شد.

از شهید صابری دو فرزند به یادگار مانده است.


وصیتنامه شهید:

بسم الله الرحمن الرحیم


خداوندا تو خودت می‌دانی که من چندین سال است که در جبهه به سر می‌برم و به عشق تو در راه تو می‌جنگم؛ چند بار هم مجروح شدم اما شهادت نصیبم نشد، شاید لایق آن نبوده‌ام از تو می‌خواهم که مرا تا آخر محکم و استوار در راهت نگه‌داری تا با دشمن بعثی بجنگم و از دین تو دفاع کنم و سرانجام شهادت را به من هدیه کنی.

هر بار که از جبهه به خانه بر می‌گردم انگار که گم گشته‌ای دارم و فوراً باید به جبهه برگردم. اما خود می‌دانم که فردی شایسته برای تو نیستم.

از تو می‌خواهم که عشق چمران را در من تقویت کنی و آن‌قدر مرا در عشقت بسوزانی که کاملاً همان باشم که تو می‌خواهی.


خداوندا سرانجام، مسلمین را بر کفار پیروزی ده و پرچم اسلام را در سراسر جهان به اهتزاز در آور.

از تو می‌خواهم که امام(قدس سره) امت را برای رهبری و نجات اسلام حفظ کنی تا این کشتی نجات را به سر منزل مقصود برساند.


از مادر فداکارم که بزرگترین مربی من بوده است، بسیار سپاسگزارم و اگر شهید شدم باید به خود افتخار کند و از خواسته‌ی خداوند راضی باشد.

من مبلغ ۷۰ هزار تومان در بانک دارم که پس از شهادتم یک سوم آن را به فرزندانم و بقیه را به محرومین و پابرهنگان بدهید.

باز توصیه می‌کنم که اگر چیزی را خواستند بعنوان کمک بپردازند فقط به محرومین بپردازید.


من به احدی بدهکار یا از کسی طلبکار نیستم و نماز قضا هم ندارم فقط مدت ۴ سال روزه دارم که در جبهه بوده‌ام و از برادرانم می‌خواهم که یا برایم روزه بگیرند یا پول آن را از اموالم بپردازند تا دیگران این کار را انجام دهند.


از فرزندانم می‌خواهم که پس از من خط دین‌داری را حفظ کنند تا سرانجام باعث شادی و آرامش خاطر من باشند تا آنجا که من یاد دارم به کسی بد نکرده‌ام و از هیچکس هم ناراحت نیستم.

با این حال از همه می‌خواهم که برای آمرزش من دعا کنند و مرا ببخشند و از یاری امام(قدس سره) و اطاعت ایشان غافل نباشند

شادی ارواح طیبه‌ی شهدا و امام شهدا صلوات

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × سه =